ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

ღستايش عشق مامان و باباღ

مسابقه والیبال

سلام  دخمل مامانی ،باباجون روز 13 دی رفت مسابقه والیبال ، از شب قبلش هی خواب می‌دیدیدم و دلم شور می‌زد صبح که بیدار شدم از باباجون خداحافظی کردم و می‌خواستم بگم ماشین را از پارکینگ در بیاره دوباره با خودم گفتم گناه داره حالا لباس می‌پوشه و اینا ، ماشینا که اوردم بالا خورد به یه ماشین دیگه خیلی ناراحت شدم و خدا را شکر کردم که سرعتم زیاد نبود رفتم همسری را صدا زدم او هم به خانومه گفت شما برین صافکاری هر چی شد تقدیم می‌کنیم و بعدشم به من گفت اصلاً فکرشو نکن ، بی‌خیال شو ، اما من خیلی ناراحت بودم سردرد و حالت تهوع گرفته بودم . اما باز هم خدا را شکر می‌کنم که به خیر گذشته . خداجون ازت ممنونم . د...
15 دی 1393
1